استخدام رباتها
قبلا بارها و بارها شنیدین این جمله رو که دنیا داره به سمت کامپیوتریتر شدن پیش میره و فلان و بهمان.
من هم داشتم یکی از این “بارها و بارها” شنیدنم رو به جا میاوردم که این بار همین حرف رو به صورت جذابتری زد. بذارین ویدیوش رو پیدا کنم شاید برای شما هم جالب باشه.
چیزی که بعد دیدنش بهش فکر میکردم این بود که همونطور که تو ویدیو هم بهش اشاره میشه، مشاغل خیلی زیادی هستن که تنها توانمندی مورد نیاز برای انجام دادنشون، اونقدری هوشمند بودن هست که بتونی با دستهات بعضی دکمهها رو فشار بدی و بعضی اشیا رو جابجا کنی. که روز به روز هم دارن بیشتر با رباتها و ماشینها جایگزین میشن. و صحنه مورد تصور این بود، که وقتی همه اینها با ماشین جایگزین شدن، این جایگزینی خودش به یه شغل عمومی تبدیل بشه.
منظورم اینه، یکی از این شغلها رو در نظر بگیرید. مثلا صندوقدار توی شهروند. که همین الان هم داره با دستگاههای self-checkout جایگزین میشه. ۲۰ سال دیگه یه ماشین درست شده که خودش هیچ برنامهای نداره. فقط دو تا بازو داره و یه مانیتور و شاید یه میکروفون و بلندگو. فقط تجهیزات. حالا این دستگاه برای صندوقداری تو شهروند قابل استفاده است اگر برنامه خوبی داشته باشه (و از تجهیزاتش به خوبی استفاده کنه). همینطور که برای مسئول هر فروشگاه دیگهای بودن قابل استفاده هست. همونطور که برای نشستن پشت باجههای بانکها قابل استفاده هست.
حالا مغازهها این ماشینهای خام رو میخرن و تو فروشگاهشون میذارن. و برای این ماشینشون برنامه استخدام میکنن. برنامه نویس نه، برنامه.
قبلا یه سری ماشین داشتن که براش آدم استخدام میکردن. بره بشینه پشت ماشین، به آدمها سلام کنه و کاری که میخوان رو با استفاده از ماشینی که در اختیارش قرار داده شده انجام بده.
الان هم خیلی شبیهه. یه سری ماشین هستن فقط دیگه این بار براش برنامه استخدام میشه. در تصویر من برنامهها خودشون برای این موقعیتهای شغلی اقدام نمیکنند و سازندهشون این کار رو انجام میده. یه رزومه برای برنامهش میسازه، از این میگه که این برنامه چند ساله داره با یه نسخه قدیمیتر ماشینی که اونها دارن، توی فلان رستوران کار میکنه. از اینکه تو چه مسابقههایی از عملکردش تقدیر شده، از اینکه علاوه بر این ماشین، با چه ماشینهای دیگهای بلده کار کنه این برنامه. و اون شخصی که میخواد برنامه رو استخدام کنه احتمالا یه تماس با رستورانی که قبلا (یا همین الان) برنامه توش کار میکنه میگیره و از عملکردش سوال میکنه. از برنامه دعوت میکنن که یه بار تشریف ببرن اونجا و عملکردشون رو به صورت حضوری نمایش بدن و در نهایت یه هزینهای به سازنده پرداخت میشه و برنامه روی ماشین اون فروشگاه نصب میشه.
تصویر عمیقترش اینه که برنامهی ساخته شده، خودش بره برای جاهای محتلف Apply کنه و حتی عمیقترش اینه که وقتی دستگاهها قرار باشه اپلای کنن، تعداد خیلی خیلی زیادی درخواست به وجود میاد و یه برنامه دیگهای پشت یه ماشین دیگهای مسئول فیلتر اینها باشه تا شخص استخدام کننده تصمیم نهایی رو از بین ۲۰ گزینه بگیره. و تصویر عمیقتر هم که واضحه.
و اگه به نظر چندان نزدیک نمیاد، بهش با این دید نگاه کنید که ما همین الان هم درگیر این پروسه هستیم. من به جای اینکه برم و به یه نفر پول بدم تا بهم آشپزی یاد بده، پول میدم و یه برنامه برای ماشینی که توی جیبم هست میخرم تا با اون کار کنم. و در هر لحظه کلی آدم دارن برای این ماشین من که موبایلم باشه، برنامه مینویسن و سعی میکنن من رو قانع کنن که بخرمش “چون این برنامه میتونه یه کاری که خودت انجام میدی رو، با استفاده از ماشینت به جای تو انجام بده”. فرقش اینه که در رابطه با موبایل، من همزمان مشتری استفاده از دستگاه و صاحب دستگاه هستم. که خب اگه الان هیچ کدوم اختراع نشده بودن و داشتم بهش فکر میکردم، انتظار داشتم اول دستگاههای عمومی که براشون برنامه نوشته میشه ایجاد بشن بعدا دستگاههای شخصی که هر کسی برای خودش یکی داشته باشه. ولی خب به این صورت پیش رفته.
تصویر پست، املت، فرحزاد، ماه آخر.
دیدگاه ها
1 دیدگاه
و این دنیا چقدر جالب خواهد بود و در بعضی مواقع فرحناک و البته در بعضی تر جاها، ترسناک…
ارسال دیدگاه