نوشته شد توسط علیرضا
استخدام رباتها
قبلا بارها و بارها شنیدین این جمله رو که دنیا داره به سمت کامپیوتریتر شدن پیش میره و فلان و بهمان. من هم داشتم یکی از این “بارها و بارها” شنیدنم رو به جا میاوردم که این بار همین حرف رو به صورت جذابتری زد. بذارین ویدیوش رو پیدا کنم شاید برای شما هم جالب …
تقسیم زبانی
این بار بر خلاف برنامه به جای چای یه لیوان شیر داغ جلومه و خب شیر هم واقعا لذت بخشه. به هر طریق، داشتم به تکلم آدمیزاد و زبانهای مورد استفادهش فکر میکردم و مشاهداتم رو از بنی بشر مرور میکردم. داستان اینه که دقت کردین بعضی از آدما چه قدر لابهلای فارسی صحبت کردنشون …
تمرکز کمتر ولی گستردهتر
مثل همه آدمهای دنیا روزانه با دهها مشکل کلنجار میرم. و بر خلاف آدمهای موفق دنیا، اکثر مشکلاتم رو نتونستهم حل کنم و فقط تعداد خیلی کمیشون رو حل کردهم. مشکلاتی که ازشون صحبت میکنم چیزهایی هستند که اگه عباراتی مثل “تمرکز ندارم” یا “حالش نیست” و “وقت نمیکنم” رو بشکنین و وارد عمقشون بشین …
مکالمات کامپیوتری
امروز در اواخر یه مکالمه خسته کننده (یا حداقل در اون لحظه فکر میکردم اواخرشه) متوجه شدم که چه قدر واکنشهای متفاوتی نسبت به طرف مقابلم دارم. چه قدر پاسخهایی که میدم جنسشون فرق داره. و طبیعتا این باعث شد از اونجا به بعد مکالمه خیلی کمتر درگیر صحبتها باشم و بیشتر به این مساله …
تنهایی
مدتی بود حال فعلیم رو نداشتم. انگار که ذهنم خودش رو درگیر شرایط دیگهای ببینه در حالی که شرایط خاصی هم وجود نداشته باشه. حال فعلیم یعنی چی؟ یعنی این حالی که بشینم، در حالی که لیوان چاییم رو بر میدارم و بدون اینکه چیزی ازش بخورم دوباره میذارمش روی میز، به صفحه کامپیوتر نگاه …
بر لب جوی
اخیرا دارم سعی میکنم زمان مفیدم رو در روز بیشتر کنم. یه ذره اوضاع بهتر شده. حتی همین که رصد میکنم شرایط رو و اندازه گیری میکنم میزان بازدهیم رو تاثیر خوبی میذاره روی اینکه سعی کنم این رصد به نتیجه بهتری منتهی بشه. داشتم با چای آخر امشب به همین قضیه فکر میکردم. که …
یا مقلب الکرایست و السنتا
الان که دارم این دکمهها رو فشار میدم، دقایقی هست صدای ترقه بازی و فشفشهپرانی از بیرون میاد. سال نو میلادی شده دقایقی پیش. مثل اینکه تو شهر آتیشبازی قشنگی انجام میشه هر سال به این مناسبت. از اون چیزایی که میگن باید هر کسی یه بار ببینه حتما. ولی ترجیح دادم بشینم تو خونه …
فرارهای نکرده
قرار بود عنوان بامزهای باشه برای این خاطرهای که میخوام تعریف کنم. در رابطه با تماس تلفنیای که ۱۵ روز پیش صبح دریافت کردم. خاطره مال ۱۵ روز پیشه. چرا الان دارم تعریف میکنم؟ چون امروز تصمیم گرفتم میزان نوشتنم تو بلاگ رو بیشتر کنم. بیشتر از روزمرهها بنویسم بیشتر خاطره تعریف کنم بیشتر اظهارنظر …
IELTS
تقریبا ۱ ماه پیش داشتم لیست دانشگاهها رو نگاه میکردم و سایتهاشون رو میخوندم و یهو متوجه شدم برای ورود به اون دانشگاهی که میخوام باید IELTS بدم. بدترین قسمتش این بود که زمان ارسال مدارک هم گذشته بود. یه ایمیل زدم به دانشگاهه که آقا داستان اینه من الان فهمیدم IELTS لازمه چه باید …
میز کار
یکی از جذابترین خاطرات مکرر چند سال گذشتهام، شبهایی بود که از ساعت ۱۲:۳۰-۱ دور اون میز سیاهه وسط هال شروع میشد. میومدم مینشستم این طرف میز، بابا هم اون طرف میز، یک لیوان چایی هم رو به روی هر کدوم، راجع به یه مسالهای همینطوری صحبت میکردیم. طبیعتا صحبتی که اینطوری شروع میشه به …
آخرین دیدگاهها